قدس آنلاین- انسان اساساً موجود تنهایی است. او در کائنات، تنها موجود ناطق ذیشعور اندیشمند است و هنوز علیرغم تمام شایعات، هیچ هماوردی در خارج از این کره خاکی ندارد!
این موجود ترحمبرانگیز خود را در انواع حد و مرزها هم متوقف و زندانی ساخته است. قارهها، کشورها، شهرها، خیابانها و خانهها هم همگی نامگذاری شدهاند تا او را از دیگری جدا کنند. راستی چرا انسان اینقدر دنبال پروژه تنهاسازی خود میدود و همزمان اینقدر از تنهایی مینالد؟
ازسویی تنهایی اقتدارزاست (یاد حاکم سرزمین خالی قصه «شازدهکوچولو» از «آنتوان دوسنت اگزوپری» میافتم!) و ازسوی دیگر ترسآور. آن اقتدار شوقبرانگیز است و این ترس نگرانکننده. انسان در این برزخ و موقعیت پارادکسیکال دستوپا میزند.
شعر «الینا نریمان» نمایش این برزخ است. شلیکی که باعث اقتدار ما میشود، همزمان تنهاترمان میکند. تقابل کم و بیشتر در این متن، موقعیت برزخی و پاردکسیکال شعر را ترسیم میکند.
ظرافت این شعر آنجا معلوم میشود که مرگ هر انسان در جنگ تنهایمان نمیکند، بلکه تنهاترمان میکند. «نریمان» میگوید که ما اساساً تنهاییم و متأسفانه خود با جنگ و کشتار بر تنهاییمان اضافه میکنیم.
این شعر بیطرف است، اما لحن کشدار و اندوهبار شعر در بطن خود اعتراض و صلحجویی شاعر را نیز منتقل میکند؛ لحنی که با توالی مصوتهای بلند ایجاد میشود.
«ما» در این شعر نماینده نوع انسانی است. پس متن رنگوبویی از تماشایی کلی و ذهنیگرا و در نتیجه رگ و ریشهای در سنت دارد. «نریمان» از جایگاهی مستقر در سنت به نقد موجودیت انسان در جهان مدرن نشسته است و نه مثلاً نقد تمسخرآمیز این جهان از جایگاه پسامدرن.
در انتها آرزو میکنم «الینا نریمان» در نگارش مجدد این شعر، فعل ماضی سطر دوم (میشد) را به حالت مضارع تغییر دهد. مگر جنگ و کشتار و تنهایی انسان تنها در گذشته بوده؟ مگر جهان معاصر همچنان از شقاوت و بیکسی بشر رنج نمیبرد؟
*کمکم چروکهای صورتم را میشمارم/ الینا نریمان/ مروارید/۱۳۹۵/ صفحه ۳۰.
نظر شما